شعر بیافرین در ۲ تیر ۱۴۰۲ توسط فرخنده ۰ دیدگاه خدای نور خدا خدا خدای نور چرا نبود به سالیان سال حروف نام تو میان خط خطِ خطوط باطل قبالهام کجاست رد پای تو برهنه…
شعر کودکان نارس در ۲ تیر ۱۴۰۲ توسط فرخنده ۰ دیدگاه حرف حرف حرفِ «ک» حرفِ «ب» حرفِ «ر» حرفِ «ژ» حرفِ «ن» حرف نان حرفِ «ح» حرفِ «پ» حرفِ «د» حرفِ «م» میم، میم،…
شعر بیفهم در ۲۹ بهمن ۱۴۰۰ توسط فرخنده ۰ دیدگاه نقطه هیچ نشان و خط، استمرارِ شکلی بود بیفهم مستقر بر بینهایتِ نقطهها بینطق بیربط بیاختیار نقطه به خط خط به انتها ما گم شدیم…
شعر زوال در ۲۲ شهریور ۱۳۹۸ توسط فرخنده ۰ دیدگاه دست نگه دارید! به اداره احوالات منطقهای دور درخواست فرستادهام
شعر عمو “باخ” در ۲۴ تیر ۱۳۹۷ توسط فرخنده ۰ دیدگاه مُردم . بی تو بهطور اولیه با تو بهطور ثانویه با اویِ دیگر سلسه به سلسه مرده شدم
شعر درخواست در ۲۹ شهریور ۱۳۹۶ توسط فرخنده ۰ دیدگاه همه ی اتاق ها رابه ویرجینیا ببرید خودِخودم را به خودم برگردانید
شعر ژست در ۲۵ شهریور ۱۳۹۵ توسط فرخنده ۰ دیدگاه برف موها تکان نمیخورد نه این که نباشد باد یا تکمیل کرده است ژستم را کلاه غمگین که نیستم!
شعر کِلِش در ۱۹ مرداد ۱۳۹۴ توسط فرخنده ۰ دیدگاه برای خودم بزرگ میشوم زنی آنقدر که پاهایش در بزرگی هیچ کفشی تا پشت جیغهای مادر تَق تِ تِلَق تِلَق تِلَق .