کاشتنش
دیروز پشت در بیمارستان، پیش چشم ما جنازه بکتاش را که بردند؛ بار دیگر کارون مثله شد. محمد مختاری و محمدجعفر پوینده خفه شدند. انگشتهای…
مرا تن زورق است و ناخدا دل در این کشور بود فرمانروا دل به گفتهی فایزِ خوشسخن، بهفرمان دلم قدم به بوشهر گذاشتهام. بهطور خاص…
فرخنده حاجیزاده حالا که نوشتهام را نمیخوانی، حالا که شاید نامم را فراموش کردهای، نه فراموش نکردهای؛ در پیام صوتیای که چند ماه قبل “ساناز”…
رضا براهنی ▪️ “مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست” ساقیا جام میام ده که نگارندهی غیب نیست معلوم که در پردهی اسرار چه کرد…
زلیخای بیعصا خون دور چشمهایش چرخ میخورد دندان شیریم لق کباب گنجشک بوی تو دلم دود، دود، دود پیرهنهای مشترک کلاسهای مشترک مدرسهی مشترک معلمهایمان…
«کیواندخت کیوانی» نویسنده، مترجم، کتابدار و انسان شریف آرام زیست و آرام مرد چنان آرام که منِ گرفتار ۹ ماه پس از رفتنش نبودنش را…
روی یک صندلی بیدسته، در محوطهی تالار رودکی (وحدت)، سیمین بهبهانی نشسته. جمعیتی دورتادور ایستادهاند یا پشت محوطه قدم میزنند؛ جمعیتی نه در شأن تشییع…