طلعت منم! به داغ حمیدو کارون

زلیخای بی‌عصا خون دور چشم‌هایش چرخ می‌خورد

دندان شیریم لق کباب گنجشک بوی تو دلم دود، دود، دود

پیرهن‌های مشترک کلاس‌های مشترک مدرسه‌ی مشترک

معلم‌هایمان بر تربت تو      نه       بر گور من ایستاده‌اند که خواهر مرگم

زلیخای بی‌عصا و چشم‌های کارون

تنگ غروب زن با روزنامه و عکس برابرم می‌ایستد «طلعت      منم

این بیست و پنج سال کجا بودید؟»

و کوچه باغ‌های تبریز رژه می‌روند

خطِ تو میان دفتر آن زن که مادرست و چشم‌های کارون

با این همه چشم        با این همه اشک        باور کنم؟

همه       ما همه در کورترین نقطه شکل شکست      شکست شکل ما، نه      ما

شکل شکستن دور از تو ایستاده باور نمی‌کنیم

پیرزن‌های کودکی        مادر میانه خاک باد می‌دهد

از حنجره ملای شهر قاعده‌ی زندگی؟ نه      آداب ترحیم را بر هم می‌زنی

زنی چروک      کور در تابوت تو

گویند: بیارید خواهرش

قد راست می‌کند از خانواده‌ی ما؟! اهل خداحافظی، نه     هیچ کس

می‌لرزد دستی: بس کن     نلرز      ما هیچ کدام نمی‌بینیم

نمی‌بینند تنها چشم‌های کارون رژه می‌روند

بازپرس ویژه‌ی قتل می‌گوید: زیبایی کارون! زنی ورد می‌گیرد:

رود    رود    رود

با این همه چشم      با این همه اشک      جاری نمی‌شوی؟

خشکیده‌ای کارون؟

اروند از چشم خلایق جاری     نرگس نمی‌روید!

طوفان که می‌گیرد     ارس که طغیان می‌کند     خاک نرگس‌های تو را

پر می‌کند

نرگس فروشان روستا دور تو حلقه        زنی وای می‌زند: آهای نرگس

فروشا همه‌ی نرگس‌هاتونِ خریدارم

زیبایی کارون    نرگس‌های تو دختران نرگس فروش و سهم من از تو

سهم من از همه‌ی جهان همیشه کم

مهر هزاروسیصد وهفتاد وهفت

برای شنیدن خوانش شعر “طلعت منم!” با صدای “فرخنده حاجی زاده” کلیک کنید.

درباره

بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه