به مناسبت سالروز درگذشت هوشنگ گلشیرى

رضا براهنی

▪️ “مرگ هوشنگ گلشیری
مرگ هر کسی نیست”

ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده‌ی غیب

نیست معلوم که در پرده‌ی اسرار چه کرد

آن که پر نقش زد این دایره‌ی مینایی

کس ندانست که درگردش پرگار چه کرد

مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست. از همین آغاز باید دقیق باشیم. مرگ او مرگ یگانه‌ای است از میان سه یا چهار یگانه‌ی این زمان، این زبان، و این نثر. در قصه‌ی کوتاه تائی نداشت، ندارد، هم قامت‌هایش هدایت و چوبک‌اند، و شاید – می‌گویم، شاید – بهرام صادقی و غلامحسین ساعدی، در قصه‌ی بلند کار بدیع کرده است. گلشیری نوع ادبی را به هم ریخته است: هم از قصه‌ی کوتاه بلند، و هم از نوع رمان نوع زدایی کرده، که حاصل کار «شازده احتجاب» است، و به نوعی «آینه‌های دردار» که در حد واسط بین قصه‌ی کوتاه بلند از سویی و رمان از سویی دیگر، راقم نوع ادبی بوده است. در این آثار و قصه‌هایبی‌شمار کوتاهش، با وسواس انسان و زبان کار داریم  و نیز با وسوسه‌ی مرگ و وسوسه‌های شهادت و معصومیت و نقیض‌هایرندانه‌ی این دو. مرگ گلشیری مرگ هر کسی نیست

مدام کتیبه‌ی مرگ نوشته است. این وسواس‌ها، وسوسه‌ها، در ذهن و خیال همه بوده‌اند. در گلشیری اما این‌هاتعیین‌کننده‌ی ذات اثرند و تعیین‌کننده‌ی ذات زبان اثر و آنچه با اثرعموماً به دیگران منتقل می‌شود. این مرگ واگیر است. گلشیری همیشه با مرگ در جدال بوده است. در این پیکار، لذت نگارش، به صورتی که او آن را می‌دید، مرگ اثر و نویسنده در اثر را تحمل‌پذیرتر می‌کرده است. نگارش درونی زبان، زبان از درون، زبان از زیر زبان، نگارش زندگی و مرگ زبان است. گلشیری نگارنده‌ی غیبی این نوع نگارش است. و چنین نگارشی هم از درون خود او می‌آید، هم از یورش بی‌امان گذشته به امروز به نام سنت، هم از یورش بی‌امان امروز به گذشته، به نام تجدد. جنازه‌های نویسندگان جدی ما از میدان تیرهایی که از هر سو به سوی آن‌ها روان می‌شده، بیرون کشیده می‌شوند. گلشیری مثل هر نویسنده‌یریشه‌دار ایرانی، از جهان و از آدمیان متوقع شناسایی این تیرها بوده و شاید خواست بگوید من این تکه پارگی، پلاسیدگی، نفلگی را با جان و حتی با تنم با این حنجره‌یگرفته‌ام با این قطعات خشک استخوان‌های صله بندی شده بر جانم حس کرده‌ام، و به رغم این‌ها من نقش زده‌ام، پرنقش هم زده‌ام و چرا جهان این همه سرسری از کار من می‌گذرد؟حضور گلشیری در ایران نفی بلد تاریخی نویسنده در ایران است. در ذات این نوع نویسندگی جدی تبعید و نفی بلد در میهن قرار دارد

گلشیری زندگی، گلشیری مرگ، گلشیری لذت نگارش، گلشیری نفی بلد هم هست. نویسنده می‌رود همیشه می‌رود. چرا که قبولش ندارند. زمانه، حتی تاریخ، مجموعه‌یزمانه‌ها، قبولش ندارند، حتی به نوعی مردم هم قبولش ندارند نفی بلد در زادگاه،  مرگ در زادگاه، دق‌مرگ شدن. مرگ هوشنگ گلشیری مرگ هر کسی نیست…

این مطلب در شماره ۱۰-۱۱ و ۱۲ پیوسته ی نشریه ی “بایا” در سال ۱۳۷۸ منتشر شده است.

درباره

بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه