نگاهی به شعر «آقای رئیس جمهور» سروده‌ی فرخنده حاجی‌زاده

فرزانه قوامی
قرار است صادر شویم
به آخرالزمان
به آخرالزمان پس از انسان
و به زمانِ پیش از زمان
فرخنده حاجی‌زاده در شعر آقای رئیس جمهور ما را برابر هزار پرسش قرار می‌دهد. او ما را با پرسش‌ها تنها نمی‌گذارد، پاسخ می‌دهد و به آنچه در بندمان کشیده‌است می‌تازد. او از عشق می‌گوید که از کلیشه‌ی مثلث خارج و به کثیرالاضلاعی ناکارآمد بدل شده‌است.
از مرگ می‌گوید و گورهای طبقاتی در زمانه‌ای که گورهای ویلایی، باستانی شده‌اند. شاعر به ما می‌گوید در عصر ما رخدادها سرسام‌آورند و ما را به خشمی رهنمون می‌شوند تا بسراییم.
انفجاری اتمی لازم ست، یا زلزله‌ای افقی
تا در هم آمیزد
و آمیزش‌ها بی‌محاسبه صورت پذیرد
بی‌ازدیاد نسل

عصری که در آن واژه‌ها واژگون می‌شوند، معنا می‌بازند و ما در برابر تقابل این همه واژه ایستاده‌ایم و تاریخ و جغرافیای جهان‌مان را مرور می‌کنیم.
هنوز هم در خیابان‌های بی‌کوچه‌ی تهران
ظهرهای خوابیده
حلاج‌هایی کمان به دوش فریاد می‌زنند:
کاری لالالالالالالاف دوزیه؛ کاری لالالالالالالاف دوزیه!
پنبه می‌زنیم؛ هــــــــــــــای پنبه می‌زنیم
شعر با شک آغاز می‌شود، گاه به درون خود می‌خزد و گاه سر برمی‌آورد از برج‌های امروزین و از فراز آن می‌نگرد. سپس به زادبوم کهن و دیرین خود بازمی‌گردد، از آنجا به امروز خیره می‌شود و چیزی درخور نمی‌یابد. گذشته و حال و آینده را یکجا در هم می‌پیچد و در انتها به روزمرگی فرساینده‌ای می‌رسدکه اندیشه را زایل می‌کند و افعال را تکثیر… در نهایت آنچه باقی‌می‌ماند تنهایی‌ست که در ازدحام هم خالی‌ست.
رفتن
رفتن
رفتن
با فلسفه‌ی عاطفه سازگار نیست

در شعر آقای رئیس جمهور واژه‌ها گویی از دل شعر بر‌می‌خیزند، خود را می‌سازند و با محتوای معترض شعر عجین می‌شوند. واژ‌ه‌هایی که کارکرد محاوره‌ای خود را حفظ می‌کنند اما شعر می‌شوند.
برای ولگردی صادراتی شده‌ایم
والا می‌شود راحت تمر کید گوشه ای ورق زد
چسبش گرم است مصیبت!
کتاب نیست که ناشر سمبل کند
ورق ورق نمی شود
برای خوش مصیبت است

هم از این دست است کاربرد واژگانی غیرشعری که راه خود را به شعر گشوده‌اند و در ساختار شعر گاه هویتی چندگانه یافته‌اند و گاه تنها محمل اندیشه‌ای بوده‌اند و به گزاره‌ای غیر شعری بدل شده‌اند. واژگانی امروزی در سطرهایی که به یادمان می‌آورند معاصریم!
آسوده بخوابند
کاشفانِ اشیاء باستانی
کمپانی‌های مواد مخدر
اختلاس‌کنندگان
سوداگران مرگ!
قاچاقچیان خرده پا فزونی گرفته‌اند
بدانید!
شرخرها به استخدام بانک‌ها درآمده‌اند

تغزلی در کار نیست و آنچه مانده یأسی عمیق است که مرثیه‌ای توأم با خشم بر جا گذاشته است؛ خشمی که بی‌پروا در سطرها می‌نشنید و ای کاش قادر بود چیزهایی را ناگفته بگذارد و به شعر واگذارد. سوژه‌های قدرتمند سر آن ندارند که به ابهام و استعاره تن دهند و به ناچار سهم تخیل ناچیز می‌شود تا معنا با صراحت بیشتر خودنمایی کند. با این‌همه آنجا که زبان سویه‌هایی کنایی به خود می‌گیرد قادر به خلق روایتی پیچیده و چند لایه می‌شود.
نام بیهوده‌ایست جهنم
مردگان خرده پا نترسید
مرگ فاصله نیست
عمو زنجیرباف در عدالتی گسترده
به مرگ ما را گره زد
بی‌باور، مرگ عزیزان را به باور نشسته‌ایم

تیر ۱۳۹۸

درباره

بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه