شبی که خون آلود میشود کارون
ناهید کبیری
فرخنده حاجیزاده را برای اولینبار در کارگاه شعر دکتر براهنی دیده بودم. با همان چشمهای سبز و لبخند مهربان و چهرهای متفکر و آرام.
من شاگرد دکتر براهنی نبودم اما در یکی از عصرهای پاییز سال هزار و سیصد و هفتاد و… چند، به عنوان شاعرمهمان دعوت شده بودم که بروم و شعر بخوانم. اگر اشتباه نکنم آن روز غزاله علیزاده هم آمده بود که بخشهایی از رماناش را بخواند. اما آشنایی و رابطهی بیشترم با این شاعر نازنین چند سال بعدتر از جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران آغاز شد و پس از آن نیز در چندین نشست شعرخوانی و مراسم فرهنگی و فعالیتهای صنفی دیگر…
فرخنده حاجیزاده در مقام شاعر و نویسنده و مدرس و ناشری که دارای چندین کار پژوهشی نیز هست به یقین یکی از چهرههای شاخص و مطرح تاریخ ادبیات این سرزمین است.
با نگاهی به دفترهای شعر «طلعت منم» و «اعلام میکنم» باید بگویم آنچه که در پس فرم و زبان پیچیده و سطرهای تکهتکهشده و حذفها و سربریدنهای عمدی کلمات پنهان مانده است، حجم عظیمی از احساسات ناب و شوریدگیها و تب و تابهای شاعرانه و دلتنگیهایی است که به دلیل وابستگی شاعر به جریانهای شعر پست مدرن و تئوریهای مربوط به آن بخش وسیعی از مجموعه را، با مخاطب بیگانه کرده است.
اما از نگاهی دیگر، همین سطرهای پارهپاره و حذفها و گفتن و نگفتنها میتواند اشارهای هوشمندانه نیز باشد به فضای خشک و خشن و رعبانگیز ادبی ما که شاعر را وا میدارد با واکنشی هنرمندانه و رادیکال، به گونهای بنویسد که مامور و معذور چیزی از آن در نیابد و مهر مجوز را با همهی تردیدها و بدبینیها به کتاب بزند! که چنین فضایی کم و بیش در هر دو کتاب به چشم میآید.
یکی از ویژگیهای شعر فرخنده حاجیزاده عصبیت و اعتراضی است که شاعر به شرایط تحمیلی فردی و عاطفی و اجتماعی موجود دارد که فراتر از همهی اینها قتل فجیع عزیزانش حمید و کارون حاجیزاده است که رنج عظیم پایانناپذیرش کمپوزیسیون جغرافیای شعرهای او را سیاهپوش کرده است. رنجی که شاعر میکشد، درد دارد… فریاد دارد… و این فریاد از سکوت میان کلماتاش هم شنیده میشود. اینجاست که شاعر از تجربههای شخصی و فردیاش، پلی به تجربههای اجتماعی میزند و منِ اجتماعی را به جای من فردی مینشاند بیآنکه خواسته باشد شعر خود را قربانی سانتی مانتالیسم و عواطف رقیق و بیمایهی مخاطبان خود کند و حس دلسوزی و همدردی آنان را برانگیزد. شعر طلعت منم در همین مجموعه مرثیهای است تاثیرگذار در داغ حمید و کارون با گویش محلی در جایجای شعر که در ایجاد فضاسازی و چند صدایی موفق عمل کرده است.
مجموعهی «اعلام میکنم» شامل شعرهایی بسیار بلند و بسیار کوتاه است. شعرهایی به بلندای نوزده صفحه و به کوتاهی هایکو. شعرهای متوسط هم البته بسیارند. در این مجموعه شعرها به منطق شعری و طبیعت گفتار نزدیکترند. تعالی و تعادل ذهنی خود را حفظ کردهاند اما هنوز «بیباور، مرگ عزیزان را به باور نشستهاند…»
با اینهمه شاعر، زبان طنزی تلخ را در بعضی از شعرها به کار گرفته است:
«قرار است بسازند برجهایی برای گورهایمان/ طبقات رو به اتمام است/ این مشکل شهرداری نیست/ سازمان بهشت زهرا گویا اعلام بیگناهی کرده است/ زیر سر مردمیست که میمیرند»
یکی دیگر از ویژگی شعرها کاربرد کلمات عامیانه و ضرب المثلها است مثل: موش مردگی- پنبههاش زده شود- از دندهی چپ پا شدهام- جوجههامان به آخر پاییز نرسیدند- و…
واردکردن واژههای خارجی هم در چندین شعر دفتر «اعلام میکنم» دیده میشود که البته در متن بهخوبی جا افتادهاند مثل: جیپیاس- فتوشاپ- اساماس- تیشرت و…
دیگر اینکه زبان پیچیده و گرهخوردهی شاعر سطرهای ساده و زبان گفتار و روزمره را هم در کنار خود جا داده است مثل عبارتهای زیر:
«اوستای روستا حبیب بود/ پنبه میزد/ پنبه میزد و شعر میگفت و نوروز را گرامی میداشت/…»
یا:
«شرخرها به استخدام بانکها در آمدهاند» یا:
«آنها که میمیرند سبک میشوند» و…
و اگر بخواهم یکی از شعرهای پیچیده را مثال بزنم به چند سطر از شعر «هجی» اشاره میکنم که شعر زیبایی هم هست:
«ای شمس قیس/ برودت بنا شد/ حس برودت بنا شد/ از صامتهای به خط/ سکوت بنا شده/ انکار گرد، سیاه و سفید/ قد بر نمیکشند صامتهای صامتشدهی بیتحرک/ خانه گیرما/ رنجی به قامت حرمت/ کند میزند نبضم/…»
و دیگر این که دوست دارم این مجال اندک را با چند سطری از شعر «معشوق شعری» به پایان ببرم.
«مسخره است مردن در حاشیه/ خیابانهای تاریک/ برد رسانهیی ندارند/ و الا ما در متن حضور دائم داریم/ اینبار در خیابان کشتهشو عزیز!/ این شهادت میارزد به افتخارش/…»
اردیبهشت ۱۳۹۸
بدون دیدگاه