همزادِ درایت و دلیری

فرخنده حاجی‌زاده و سیدعلی صالحی

سیدعلی صالحی
واژۀ زیبا و هول‌انگیزِ «مرگ» تنها پدیده‌ای است که همزمان از حضوری دوگانه برخوردار است؛ هم سهمی از سوبژه دارد، هم صاحبِ علتِ ابژه است. نیمی هولِ تضاد است و نیمی قیامتِ تناقض.
یک نیستِ کاملاً هست است، و یک هست مطلقاً نیست. هستِ ذهن و نیستِ عین است که آدمی را پیش از اعلامِ حضورِ خود، در ناشناختگی نگه می‌دارد. همین است که رفتگان در واقعیت… دیگر نیستند، اما پای حقیقت که به میان می‌آید، می‌بینیم هنوز در ذهن و جان و وجود ما هستند، ادامه می‌دهند، حضور دارند. راز این شفایِ شفیع بر همه پوشیده است، مگر آنکه پاره‌ای از وجودِ ما از ما جدا شود و خود صاحبِ این جراحتِ غیرقابلِ تحمل شویم. جراحتی که تا دَمِ آخر، همه جهانِ عین و ذهن ما را تصرف می‌کند. تحملی که تا دَمِ آخر می‌خواهد ما را در تاریکیِ عزا نگه دارد، دردی به غایت بی‌رحم که درک آن برای ناآموخته بیرون از این دایره، غیرممکن است. داغی عظیم وَ دم به دَم گداخته‌تر که تنها بستگانِ یک زهدانِ مشترک را هدف می‌گیرد.
با آن‌که خود این هولِ نارفیق را دوبار زیسته‌ام و هنوز عَزای آن از عبارتِ شعرم پرهیز نمی‌کند، اما باز که به فرخنده حاجی‌زاده می‌رسم، عمیقاً با قلبم او را می‌نگرم و هربار از خود می‌پرسم چه دلاورِ خردمندی که تویی… بی‌کم و کاست، زیرا توانستی این تهاجمِ ظلمت‌زا را تحمل کنی: برادر و آموزگار و شاعر، همراه فرزند خردسال و معصوم وی…! چه کسی آنقدر بی‌رحم بود که توانسته نخست این خبرِ خوفناک را به فرخنده شاعر، فرخنده کلمه، فرخنده، خواهر خوبِ من بدهد؟
هروقت… هروقت و هرباره که این زن بزرگ را می‌بینم، به چشم‌هایم التماس می‌کنم گریه باز دارید! چگونه این شاعر، این انسان، این مادر… می‌تواند با این تحملِ هزار طوفان، مرگ را به یکی شبنمِ کلمه، تحقیر کند. می‌گوید: «صبر می‌کنیم، اما فراموشی غیرممکن است.»
انسانِ متعادل همین است. طاقت و قدرت یک زن تا کجاست. این مقامِ محشر… نصیبِ هر کسی نمی‌شود. این روحیه راهگشا… مولودِ هزارانِ داشته پنهان و آشکار یک انسان است که دوزخ را به زانو درمی‌آورد. باید فرخنده باشی تا از این مرزِ ناممکن عبور کنی. تحمل و مقاومتِ این «هست»، آدمی را وامی‌دارد تا بیاموزد که مرگ و نیستی هم در برابرِ انسان، شکست‌پذیرند. من این درس و درایت را از زنانِ دلیر و خردمندی چون فرخنده حاجی‌زاده آموخته‌ام. وجود چنین اعضاءِ گرامی در کانونِ نویسندگانِ ایران، قلم، کلمه و نوشتن را به استقلال، مسئولیت و آزادی مبتلا می‌کند. ما مردمانی از این دست، دریادلانی مثل فرخنده داریم.
اردیبهشت ۱۳۹۸

درباره

بدون دیدگاه

ارسال دیدگاه