گردش
شمس آقاجانی
با نگاهى به دو شعر از کتاب «طلعت منم!» فرخنده حاجىزاده
چیزى هست که قصهها، شعرها و مقالات خانم حاجىزاده را به هم نزدیک مىکند. این حرکتِ ژانرهاى مختلف به سمت یکدیگر تنها به این دلیل نیست که همه آنها توسط نویسندهاى واحد نوشته شدهاند.
***
دور جهان که نمىتوانم بگردم
سطر فوق سطر اول شعرى است با عنوان «گرد چشمهایت». اجزا و آحاد سازنده این سطر اجراى نوعى گشتن و گردیدناند، در حالى که معناى عبارت در تضاد با آن قرار مىگیرد. آیا این امر را باید نوعى ناهمخوانى به شمار آورد؟
اگر به جاى شعر، به دنبال معانى سطرها و منطق حاکم بر آنها باشیم این ناهمخوانى را به وضوح احساس مىکنیم. اولین کار شعر شکستن این منطق است، وقتى که در همان گام اول با آن به تناقض مىرسد. یعنى هر شعر در پى معناکردن خود است، معنىکردن چیزى به نام «شعر».
گرد چشمهایى که گردند تنها مىتوان گردید، حتى اگر نتوان دور جهان گردید. دلیلش واضح است: چشمها گردند. گرد به تنهایى نمىگردد، اما بر گِرد گِرد اگر نگردى خلاف منطق است. کدام منطق؟ منطق چیزى به نام «شعر». شعر وقتى به وجود مىآید که منطق آن شعر خاص تبدیل به منطق چیزى به نام شعر شود. نکته ظریفى در عنوان شعر وجود دارد. در این عنوان، دو وجه متضاد درون هم نشستهاند. اجتماع نقیضین! دو وجهى که یکى ایستاست و دیگرى پویا. «گرد چشمهایت» را مىتوان یکبار به صورت ترکیب وصفى مغلوب قرائت کرد که شکل طبیعىاش «چشمهاى گردت» است. این ترکیبى ایستاست. اما اگر آن را گرد چشمهایى که خود گردند قرائت کنیم دیگر نمىتوان ایستاد! این یک پویایى چارهناپذیر است. ترکیب کلام این را مىگوید. کلمه چارهاى جز گردیدن ندارد. وقتى چنین شد یعنى ما از حوزه معانى و لغت فرار کردهایم و وارد حوزه شعر شدهایم. تضاد درونى عنوان شعر تنها در صورتى معنادار خواهد بود که کلمات به نفع شعر در کنار هم بنشینند. این عنوان یک حرکت بالقوه را در خود ذخیره کرده است.
دور جهان که نمىتوانم بگردم
این سطر بیان دیگرى از همان خاصیت دوگانه «گرد چشمهایت» است. در حقیقت بیان شعرى همان است. او اگرچه دور جهان نمىتواند بگردد (چشمهاى گرد) اما مىبینیم که دارد مىگردد (گرد چشمهایت). چون شعر یعنى گردیدن، یعنى گریختن از معانى و لغت به سوى خود کلمه، فیزیک کلمه، شکل کلمه، جسم کلمه.
آن ناهمخوانى که ذکرش رفت، در ذات شعر است. و همین است که شعر را شعر مىکند. شعر اگر ناهمخوان نباشد وجود خارجى ندارد و ما تنها بر حسب عادت آن را شعر مىنامیم، شاید براى اینکه عادت نکنیم:
چه کنم براى حذف کردنت از وقتهایى که کم مىآید
ولى ما عادت کردهایم:
گرد تنم مىچرخد چشمهایت
چرخیدن و چشمها از یک جنساند. این دستور این شعر است. مگر گرد تن مىتوان کار دیگرى کرد؟ گرد تن همان ترکیب دوگانه است، بیان دیگرى براى همان «گرد چشمها» است. تن هم گرد است چون به ناچار گرد است، چون دارد مىگردد، به خاطر این که در اینجا همهچیز دارد مىگردد. این سطر تنها یک معنى دارد: گردش. و چون چنین است، این گردش است که منتقل مىشود. بر روى «گ» هم باید فتحه گذاشت و هم کسره. این یک صفت انتقالى است که به تمام کلمات مىچسبد و دورشان مىگردد و آنها را مىگرداند.
چه مىگویى وقتى کوتاهتر مىشوم
و کش مىآید خیابان با نقش گرد چشمهایت؟
به همین خاطر است که نقش گرد چشمها باعث مىشود خیابان کش بیاید! کوتاهترشدن و کشآمدن (درازشدن)، با گردیِ چشمها منافاتى ندارد. آنها معانى مختلف یکدیگرند و این گردش است که از کلمهاى به کلمه دیگر منتقل مىگردد، با فتحه و کسرهاى که بر روى «گ» گذاشته مىشود.
گرد تنم مىچرخد چشمهایت
چشم، هم حرکت انتقالى دارد و هم چرخشى!
***
چرخش خصوصیات، صفات و حالتهاى مختلف و انتقال آنها از کلمهاى به کلمه دیگر، وقتى به دست مىآید که شاعر در لحظه و لحظه در کلمه و کلام غرق شود. لازمه این غرقشدگى، حسىشدن است که با ناخودآگاه سروکار دارد. نمىتوان تصمیم گرفت و حسى شد. در چنین حالتى، بىآنکه شاعر دخالتى در آن داشته باشد، زوایاى تازهاى براى نگاهکردن خلق مىشود. در حالى که این وضعیت براى شاعرِ لحظه سرایش طبیعىترین حالت ممکن است، خواننده آن را غیرعادى مىبیند. تکنیک یعنى عادىکردن وضعیت غیرعادى و یا برعکس/ اگر این تبدیل رخ ندهد نتیجهاى جز تصنع و تکلف به بار نخواهد آمد. کسانى که این نکته را درک نمىکنند، عمر خود را بر سر رسیدن به یک وضعیت غیرعادى تلف مىکنند که البته تنها خودشان را فریب مىدهند. آنها متأسفانه ابتدا تصمیم مىگیرند و سپس غیرعادى مىشوند. تنها کسى که غرق در انتظار است و بلاتکلیف، تمام تنهایىاش قربان آمدن مىشود، چون «تنهایى» کسى است که منتظر است و «آمدن» همانى است که مىآید.
تقسیم روز با مسافر و نبودنت با شب
مسافر گم شب به کنار
تمام تنهایىام قربان آمدنت اگر بشود
و جاده پر از تابلو
(شب به کنار- ص ۲۳)
***
فرخنده حاجىزاده در آثار مختلفش نویسندهاى حسى است. فرقى نمىکند مقاله باشد یا شعر و یا قصه.
بدون دیدگاه