جوی باریکی هستیم در بین جویبارهای خُرد دیگر
گفتوگوی روزنامه نشاط با فرخنده حاجیزاده
به مناسبت انتشار سومین شمارهی مجلهی «بایا»
گفتهاید که بایا «خواستار جدی هنر و ادبیات جدیداست» منظور شما از هنر و ادبیات جدید چیست؟
مُراد از هنر و ادبیات «جدید» آثار صدسال گذشتهی تاریخ هنر و ادبیات است. این نوع آثار به لحاظ فرمی با گسست از تقلید و بازنمایی که قرنهای طولانی از افلاطون تا همین اواخر بر هنر سیطره داشت مشخص میشود، به لحاظ تاریخی از سالهای پایانی قرن نوزدهم شروع به خودنمایی میکند و در دهههای اول و دوم قرن بیستم به اوج تکامل خود میرسد و بهترین نمایندگان خود را در وجود جویس، پروست، وولف، پیکاسو، کله، شوئنبرگ و… مییابد. در ایران خود ماهم نیما را در ادبیات مییابد؛ هدایت را و بعدها فرخزاد و…تا بعد نسلهای دیگری از راه برسند و هنرهای دیگر هم. تأکید میکنم که واژهی «جدید» را بهمثابه مفهومی که در نقطهی مقابل (کهنه) یا قدیمی قرار میگیرد تا ترکیبهایی چون هنر و ادبیات جدید در برابر هنر یا ادبیات قدیمی یا (کهنه) ساخته شود در نظر نداریم. کهنگی را برای هنر و ادبیات راستین برازنده نمیدانیم که کهنگی با ذات هنر در تضاد است. و باز تأکید میکنیم که مواردی ازجمله مطلب مورداشارهی شما، اعلام اولویت بوده است، اولویت امروز در برابر گذشته و شناخت امروز در پرتو گذشته و سنت. صرف تعلق یک اثر به دورانِ پیشین آن را از حوزهی علاقه و بررسی ما خارج نخواهد کرد.
چه ضرورتی برای پرداختن به ادبیات جدید به این معنا احساس میکنید و این کار را چگونه انجام میدهید؟
اولویت نخست را برای هنر و ادبیات جدید (به مفهومی که گفتیم) قائل میشویم؛ برای اینکه مخلوق زمانهی ما و بخشی از هستی ماست. این را هم نمیپذیریم که چون آن مراحل تاریخی متناظر با پیدایش و انکشاف این نوع هنر بر ما نگذشته است، پس باید به اشکال پیشاتاریخی و پیشامدرنِ هنر قناعت کنیم. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم به درون جهانی پرتابشدهایم که دو جنگ همهگیر و وحشتناک را تجربه کرده است و ارزشهای تثبیتشدهی قرون مختلف را به چالشی نفسگیر کشیده است. داروین و فروید و نیچه و مارکس را پرورده است تا انسان را از جایگاه اشرف مخلوقاتیاش به زیر آورند و رودررو با زوال و نیستی و اضطراب هستیشناختی قرار دهند. ادبیات و هنر جدید بخشی از وجود ماست و به گمان ما: با معرفی و شناخت آن به شناخت خود نائل میآییم. پرداختن به «جدید» به معنای گسستن از گذشته نیست. چنانکه در سرمقاله نخست بایا آمده است: «از قبل درکِ ادبیات امروز ایران و جهان به درک ادبی گذشتهی خود نیز نزدیک میشویم» نگاه ما به هنر و ادبیات نگاه همزمان است ما آثار پیشین را مستتر در آثار امروز و از دریچهی انسان امروز میبینیم و بهجای اینکه از میراث فرهنگی گذشته (که درعینحال معلوم نیست گذشتهترین کدام است) آغاز کنیم و به ترتیب توالی زمانی پیش بیاییم. از امروز آغاز میکنیم و تمامی میراث گذشته را در امروز میبینیم.
بخشهای اصلی بایا در هر شماره چه خواهد بود؟
قرار است بخش اصلی مجله به ادبیات (ادبیات خلاقه، نقد و نظریه) اختصاص یابد و هنرهای دیگر (عکاسی، نقاشی، سینما، تئاتر، مجسمهسازی، موسیقی و…) در اولویت بعدی قرار خواهند گرفت. همهی اینها را در زیر پرتویی از فلسفهی هنر معاصر خواهیم دید ولی تکیه اصلی بر ادبیات خواهد بود باقیماندهی حجم مجله و مجال و توش و توانمان را صرف دیگر هنرها خواهیم کرد. بدیهی است پرداختن به همه از گنجایش یک مجلهی ۶۰ یا ۷۰ صفحهای خارج است. ازاینرو امکان دسترسی به مطالب، ارزش تئوریک آنها و ضرورت و فوریت طرح مباحث، گزینهها را مشخص خواهد کرد.
در شماره اول و دوم نشریه، سهم مقالات بسیار بیشتر از سهمی است که به خود آثار هنری، مثلاً شعر، نمایشنامه و داستان اختصاصیافته است. آیا دلیل خاصی برای این کاردارید یا در شمارههای بعدی این نسبت تغیر خواهد کرد؟
در حال حاضر تا فراهم شدن امکان دسترسی بیشتر به آثار خلاق (شعر، قصه، نمایشنامه) ناگزیر به همین نسبت فعلی بین نوشتههای تئوریک و تحلیلی و آثار خلاقه قناعت خواهیم کرد. تلاش و آرزویمان این است که این نسبت رفتهرفته و به یاری پدیدآورندگان آثار، به نفع آثار خلاق به هم بخورد؛ اما نمیخواهیم این تمایل به سنگینتر کردن کفهی شعر و قصه و… ما را به عقبنشینی از معیارهایمان وادارد و به همین دلیل ترجیح میدهیم شعر یا قصهیی را چاپ نکنیم که با رسمیت بخشیدن به آثار پایینتر از حد متوسط به ابتذال فرهنگی دامن بزنیم. درهرحال، اگر در آینده آثار خوب به دستمان برسد مسلماً خود را از لذت معرفی و چاپ آنها محروم نخواهیم کرد.
در مورد مبانی نظری نقد ادبی جدید، مقالات فراوانی در نشریات مختلف منتشر میشود، اما جای خالی نقدهایی که با این روش با آثار ادبی روبهرو شده باشند هنوز بهوضوح احساس میشود. شما چه طرحی برای این مشکل دارید؟
از شروع طرح جدی مباحث نوین نقد ادبی در کشور ما دیرزمانی نمیگذرد و سهم عمده را در این باب چند کتاب که تعداد آنها بیش از تعداد انگشتان دودست نیست به عهده داشتهاند. مقالات فراوانی در نشریات داشتهایم اما پراکنده و در حد نُکزدن و بیشتر به حواشی اینگونه بحثها پرداختهشده تا به کنه و تمامیت آنها. ما در این مدت بیشتر بانامهای (اغلب پرطمطراق) سروکار پیداکردهایم تا با مفاهیم. ازاینرو ضمن ارج نهادن به کوششهایی که انجامگرفته و میگیرد بر این باوریم که در این قلمرو هر چه بیشتر بپوییم و بکاویم و بنویسیم هنوز تا رسیدن به درکی عمیق از آنها فاصلهی بسیار داریم و حصول به این درک تازه اول راه است. باید مدتها در آن غرق شویم، با آن زندگی کنیم با آن و از آن بمیریم تا درونی وجودمان شود. بعدازاین مرحله است که میتوان انتظار داشت نقدی که نوشته میشود از هستی نویسندهی نقد بجوشد و بالا بیاید. واقعیت این است که ما هیچ طرح و برنامهی کلان و جهان شمولی که سرنوشت فرهنگی کشور را تغیر دهد در سر نداریم و نمیتوانیم داشته باشیم ما خود را جوی باریکی میدانیم با زمزمهیی کوچک در بین جویبارهای خُرد دیگر، اما دیده به فردا داریم و آرزوی رسیدن به دریا.
روزنامه «نشاط»، شماره ۱۰۷، ۲۶ تیرماه سال ۱۳۷۸
این مصاحبه در روزنامه بدون عنوان درجشده است.
بدون دیدگاه