به پایان آمد این دفتر/ حکایت همچنان باقیست

«ویستار» نامی است که از فرهنگ لغت پر کشید و ابتدا نشست روی تابلویی کوچک به نام «انتشارات ویستار» ۱۰ سال بعد این تابلو بزرگ‌تر شد و نشست کنارِ چند پرنده‌ی فلزیِ در حال پرواز بر سر در کتابفروشی زیبایی در خیابان کریم‌خان زند تهران.

چیزی نگذشت که روزنامه‌ای ویستار را در کنار همکاران دیگرش به عنوان پر طمطراق کارترهای کریم‌خانی مزین کرد؛ بی‌آن که بداند در همان آغاز با وامی بی‌واسط و پرسود و عشقی پرشور آغاز به کارکرده. از آن زمان تا امروز نزدیک به ۱۰ سال می‌گذرد. ۱۰ سال پرنشیب که ویستار بلا‌های بسیارش را به جان خرید، از مصادره تا تهدید و تخریب یک شبه‌اش گرفته تا زخم طعنه‌های دوست و دشمن. با این‌همه «ویستاریان» با عشقِ به فرهنگ بی‌اعتنا به چشم‌ها و گوش‌های نامریی که حضورشان را پیوسته حس می‌کردند ماندند؛ چون چیزی برای مخفی‌کردن نداشتند. گفته بودند با دست رو بازی کننده‌ی عرصه‌ی فرهنگ هستیم و با احترام به همه‌ی بزرگان مرعوب نام‌های پرآوازه نیستیم. به شیفتگی، شکفتگی، به اضطراب آفرینش و به درد زایشِ اثر ارج می‌نهیم. گفته بودند کیفت‌های زنانگی و مردانگی را می‌بینیم نه تقسیم جسمانی و کمیّ زنانه و مردانه را. گفته بودند سقفی به بلندی آسمان نداریم اما سقفی به بلندی آسمان طلب می‌کنیم و باور داشتند که از فرد، خانواده، مدرسه، دانشگاه باید شروع کرد و همین بود که عضویت کودکان پش‌دبستانی و دبستانی را در رأس برنامه‌های خود گنجاندند و جلسه‌های نقد و بررسی برای کودکان دبستانی بر پا کردند و تا جایی که ممکن بود سختی‌ها را تحمل کردند و زهر طعنه‌ها چشیدند. و گاه گفتند: چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟ و تا آن‌جا که میسر بود ماندند اما دیگر شدنی نبود نمک در چند قدمی زخم‌شان در حال پاشیده‌شدن بود، این شد که تابلویشان را در آوردند و سقف کوچکی را که به سختی به دست آورده بودند فروختند چون سقفی که به بلندی آسمانی طلب کرده بودند، قیمتش آزادگی بود و خوشحالند که دانه دانه‌ی آجرها و قفسه‌هایی را که با عشق، شوق و استقلال کنار هم چیدند باز هم کتاب در آغوش پر مهر خود جا دادند؛ هرچند تابلوی دیگری جای ویستار بر سر در این کتابفروشی نشست.

« ویستاریان» می‌دانند در وسع کوچک خود دین‌شان را به فرهنگ ادا کرده‌اند. با جلسات شعر و قصه، با تغییر نام کافی‌شاپ به کافه کتاب، با جلسات نقد برای دانش‌آموزان دبستانی و دبیرستانی، با سنت بخوان و نخر، با بوی قهوه و کتاب، با برگزاری بی‌مضایقه‌ی جشن برای کتاب‌های تازه‌ی ناشران دیگر و با جلسات نقد شعر، داستان و نقدِ نقد و بیش از همه با خاطره‌ای که در ذهن مخاطبان خود گذاشتند. ویستاریان در پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۳ از کتابفروشی ویستار تنها با چند قابِ دست نوشته‌ی نویسندگان مهمان و پرنده‌ی‌های در حال پروازشان از ویستار خارج شدند و آنجا را تحویل صاحبان جدیدش دادند. باشد که مبارک باشد بر فرهنگ و ادبیات. بی‌شک در آینده خیابان کریم‌خان و رهگذرانی ویستار و ویستاریان را به یاد خواهند آورد. همین‌طور روسیاهی زغالیان را.

درباره

۱ دیدگاه

  • شهرزاد توتونچی 17 می 2015 at 1:05 ق.ظ پاسخ

    از بسته شدن کتابفروشی امروز ۲۶اردیبهشت ۹۴ از سایت مطلع شدم متاسفم و اندوهناک. آرزوی موفقیت دارم.

ارسال دیدگاه