آرشیو تیر ۱۳۹۱
ترجمه «گزارش- قصه سینة سهراب»
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱ترجمه قصه «خلاف دموکراسی»
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱جایزهها از روابط فراادبی خبر می دهند
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱سال ۱۳۸۵، در خبرگزاری کتاب منتشر شد
گفت و گو با فرخنده حاجیزاده
جواد ماه زاده
جایزه ها از روابط فراادبی و حاشیهنشینان ادبیات شکل میگیرند. فرخنده حاجی زاده در آستانه فصل جوایز ادبی یکی از کسانی است که به صف منتقدان این رویداد فرهنگی پیوسته است. او می گوید: من به جایزههای ادبی که داده میشود هیچ اعتقادی ندارم، در نتیجه مطلقاً پیگیر نتایج این جایزهها و جایزهبگیران آن نیستم.
پاییز هرسال مصادف با رویدادهای فرهنگی و هنری بیشماری در ایران است. بحث جوایز ادبی که کمتر از یک دهه گذشته به دیگر جریانات فرهنگی کشور اضافه شده است از رویدادهایی است که در سال های گذشته بحث های ضد و نقیضی را در میان جامعه کتابخوان به دنبال داشته است. برگزارکنندگان، داوران، دریافت کنندگان و دیگر مخاطبان جوایز ادبی بارها به نقد این رویدادها و حواشی پیرامون آن پرداخته اند اما این رویداد هر سال بازهم بحث ها و حواشی خود را به دنبال دارد. فرخنده حاجی زاده در آستانه فصل جوایز ادبی یکی از کسانی است که به صف منتقدان این رویداد فرهنگی پیوسته است. او در گفتگویی که با خبرنگار مهر چندی پیش انجام داده و به دلایلی متن آن را برای ما ارسال کرده است، مخالفت خود را با نحوه برگزاری و داورای جوایز ادبی به صراحت بیان کرده است. این مژده را نیز به تحلیل گران بحث جوایز ادبی می دهیم که به زودی خواننده متن کامل میزگردی که با دبیران و بینان گذاران جوایز ادبی داشته ایم؛ خواهید بود.
نقد و بررسی خالة سرگردان چشمها (بخش ۱)
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱در کارگاه شعر و قصه دکتر رضا براهنی
در سال ۱۳۷۳ پس از چاپ کتاب «خالۀ سرگردان چشمها» ابتدا در کارگاه شعر و قصه دکتر رضا براهنی جلسهی نقد و بررسی این کتاب به وسیلهی اعضای کارگاه برگزار شد. در پایان همان جلسه به پیشنهاد آقای براهنی و تأیید دوستان کارگاه تصمیم گرفته شد که بررسی این کتاب در جلسهیی عمومیتر و بزرگتر صورت بگیرد.
روز جمعه ۱۳۷۴/۲/۸ در منزل خانم پری ایرانمنش به کوشش اعضای کارگاه از ساعت ۴/۳۰- ۹/۳۰ بعدازظهر با حضور تعداد زیادی از نویسندگان، شاعران و علاقمندان ادبیات نقد و بررسی کتاب «خالۀ سرگردان چشمها» برگزار شد.
سالها از تعطیلی اجباری کارگاه به دلیل مهاجرت آقای براهنی میگذرد. در این مدت نه تنها بسیاری از اعضای کارگاه و خود آقای براهنی پیوسته نوستالژی بازگشت به آن زیرزمین و غرق شدن در وادی ادبیات را در سر داشتند؛ بلکه تعداد زیادی از خبرنگاران و دوستداران ادبیات نیز نسبت به چگونگی برگزاری جلسات این کارگاه کنجکاو بودهاند.
نقد و بررسی خالة سرگردان چشمها (بخش ۲)
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
در اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۴ باحضور گروهی از نویسندگان و شاعران معاصر کتاب «خالهسرگردان چشمها» به بحث و نقد و نظر گذاشته شد در این جلسه دکتر رضابراهنی، کیومرث منشیزاده، زنده یاد دکتر اصغر الهی، مسعود احمدی، عمران صلاحی، محمد معلم، محمود معتقدی، ساناز صحتی، پروشات کلامی، رویا تفتی، ناهید توسلی، شمس آقاجانی، فریبا صدیقیم، کیواندخت کیوانی، شیوا ارسطویی، عبدالله کیخسروی، ساعد احمدی، علی عبدالرضایی، منصور زالی و جمع دیگری از دستاندرکاران ادبیات معاصر حضور داشتند.
نقد و بررسی خالة سرگردان چشمها (بخش ۳)
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
مجلهی رادیویی نگاهها و اندیشههای رادیو فرانسه
گفتگوی تلفنی فرنگیس حبیبی
خانم حبیبی: «خالة سرگردان چشمها» نام کتابیست به قلم خانم فرخندهی حاجیزاده که در تهران و توسط بنگاه انتشارات ویستار به چاپ رسیده است. رشتهی این رمان کوتاه یا داستانِ بلند در فضایِ محدودِ یک کتابخانه بافته میشود و چند کتابدار زن و یک مرد جوان کارمند شخصیتهای اصلی این داستانند که هر یک گذشته، گرفتاریهای روزمره، درگیریهای عاطفی، ارزشی و اجتماعی، خود را از بیرون به این فضا میآورند و آن را از دریچهی چشمهای راوی یعنی زن جوانی که به خاطر آمادگیِ بزرگوارنهاش به پذیرش درددلها، گلایهها و غمهای دیگران، »خاله» لقب گرفته است، به نمایش میگذارند. متن کتاب از زنجیرهای از یادآوریهایی ساخته شده است که از ذهنِ راوی، یکی از پس دیگری، میگذرند و گاه با کلمهای یا مفهومی مشترک به یکدیگر گره میخورند. این زنجیره گاه با واقعیتِ حاضر، گسسته میشود و این گسستگی خود عاملی است که معنایِ مضمونِ یادآوریهای زن را برجستهتر میکند. قسمت اعظم این یادآوریها در تاکسییی میگذرد که راوی را به مجلس ترحیم کارمند مرد جوان کتابخانه میبرد. او که چندی قبل به هنگام خدمت وظیفه در بحبوحهی جنگ از دکل برق افتاده است، نه موقعیت یک جانباز را دارد، چون کاملاً معلول جنگی نیست و نه موقعیتِ یک فردِ علیلِ عادی را. او با کولهباری از خواستها، انتظارات، تناقضات و درگیریهای عملی و عاطفی در بطن داستان خود را به این در و آن در میزند و این کولهبار را در طلب روزنهی امیدی و نور محبّتی به نمایش میگذارد. صفا داوودی، نیمه جانبازی است که اشتهای زیادش، که شاید مظهری از خواهندگیِ نسلِ جوان است، پاسخی در خور نمییابد. او همه جا با بنبست روبرو میشود و سرانجام دست به شبیهسازیِ یک خودکشی میزند و راوی یا خالهی غمخوار را با باری عظیم از تأسف و اندوهِ مهربانیهای ناکرده باقی میگذارد. در پایان داستان، هرچند که التهابِ حاصل از رویارویی با یک فاجعهی جبران ناپذیر فرو مینشیند، ولی این پرسش با سماجت در گوشهی ذهن باقی میماند که آیا بسیاری از مردها شبیهسازیهایِ ناموفقِ یک خودکشی و فریادی برای دستیاری نیستند؟ و در این میان ارج کسانی که مانند خاله، فرحروز، مریم که هیچ یک بیدرد نیستند، ولی متین، مغرور و دوستدار، هزاران فرسنگ با شبیهسازی فاصله دارند، چهگونه شناخته میشود؟
یکی+ یکی
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱دکتر مسعود میری
این روزها مدام از عددها می نویسم. ممکن است فکر کنید که در کار حساب و کتاب زندگی گرفتارم. این طور نیست. به قول ایزیدور سویلی۱ (در حدود ۶۰۰ م) از همه چیز عدد را بگیرید تا همه ی آن ها نابود شوند. این عددهای لامصب، نه اعداد، نه! عددها، یک یک هازندگی را رج می زنند و بالطبع مرگ را. خیال نکنید مثل حروفیه شده ام وقدسیت اعداد را به مکاشفه نشسته ام، یا به سان فیثاغورثیان، هرگز! عددها مثل بختک افتاده اند روی شانه های ما ورهایمان نمی کنند.هنوز این مشکل را حل نکرده ام که هزاران افسان پارسیان و هندوان چه عیبی داشت که عرب نمی توانست دوام خویش را در کامل بودن هزار بنگرد و ناگزیر بود یکی+ هزارتا را کنارهم بنشاند، شاید ناتمامی عمر به بی پایانی گره بخورد. بگذارید مشکلی گشوده نشود، همان طور که اعداد- یا همان عدد های خودمان !- هم چنان به پیش می روند و به پایان نمی رسند. به پیش می روند، به کجا؟ به کدام جهت؟ برای چه منظوری به پیش می روند؟ ما ناچاریم فقط بگوییم به پیش می روند اما به«پیش» نمی روند، به آن معنی که به «جلو» رفته باشند، یا به معنای آن که چیزی به جهان افزوده باشند. سوگمندی ما از همین مضمون سر بر می آورد. از این که اگر عددها نبودند چیزی کم بود، امّا اگر نبودند هم چیزی کم نبود. چون حالا می فهمیم که عددها هستند، از یاد رفتن شان، به یاد آوردن شان موجب می شود که احساس کنیم چیزی کم بود اگر عددها نبودند. ولی عدد ها هر قدر هم کامل باشند از یک چیز فارغ نمی شوند: تمام کردن خودشان. تمام کردن خودشان عیناً تمام کردن «خودِما»ست. عیب اینجاست که آن ها بی خبر از ما به پایان می رسند در حالی که ما از آن ها با خبریم، چون «ایشان»را می شمریم، ولی بی خبریم از این که یکی از این عددها پایان ماست.
حدیثی مر بودن را، اندر حکایت هستی
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱دکتر حسینعلی نوذری
من، منصور و آلبرایت
(قصهای با مقدمه و موخره)
۱- آنچه در این مجموعه خواهد آمد سرگذشت و داستان درازی دارد؛ مدت مدیدی از حاشیهنویسیها، فیشبرداریها و شرح و بسطهایی که در پی مطالعهی کتاب فوق تهیه و تدوین کردم، میگذرد. ضیق وقت، نبود فرصت، مشکلات عدیدهی متنوع از هر جنس و نوع دست به دست هم میدادند و تصمیمی را که گرفته بودم به تأخیر میانداختند. امّا در نهایت توانستم بخشی از فیشها و مطالبی را که در حاشیه داستان نوشته بودم و بخشهای دیگری را که در فرصتهای پیش آمده در هر دفتر و کاغذی که گیر آورده یادداشت کرده بودم، یکجا گردآوری کنم و سامان و نظمی فرمال و شکلی (نه محتوایی و مضمونی) به آنها ببخشم و در قالب گزارههایی ظاهراً مستقل، ولی چه از نظر ساختار و چه از نظر محتوا مرتبط به هم، تنظیم و تدوین و اقامه کنم. این مطالب البته هنوز ناتمام و نیمهتمام است؛ نمیگویم پروژهای ناتمام، ولی بدون آن که خود بخواهم بخش مهمی از فکر و ذهن و مشغله و وقت و زمانم را به صورت برنامه و پروژهای مستقل و در عین حال مرتبط با حوزههای مطالعاتیام در دانشگاهها و مراکز آکادمیک، به خود اختصاص داده است. بنابراین آنچه در اینجا خواهد آمد تنها بخشی از این پروژه است که ادامهی آن را در دست تهیه دارم.
منِ این راوی
سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱(اولین متن زن نوشت و به روز ما)
مسعود احمدی
هین سخن تازه بگو تا که جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بیحـد و اندازه شود
مولانا
درآمد
تا به حال به جز در بعضی مصاحبهها، آن هم به اختصار و بنابر اقتضاء، مجدانه حتی به وجه بارزی از یک متن نپرداختهام اما آخرین اثر فرخنده حاجیزاده وادارم کرد تا به حد بضاعت به «من»ی بپردازم که در سیر روایت خود، به مثابه بدعتگذار، خالق متنی جذاب، شگفتانگیز و تعریفناپذیر شده است. به راستی «من، منصور و آلبرایت» با همة کاستیها و اشتباهات دستوری و ضعف تألیفها و خطاهای مضمونی، مبشر خودشناسی و خودباوریییست که به زعم من مبتنی بر اقتضائاتی اقتصادی اجتماعی و طبعاً متأثر از شرایطی تاریخی و ایجابی، دستکم معدودی از زنان فرهیخته و هوشمند ما به آن دست یافتهاند و به همین دلیل این تألیف با هیچیک از تعاریف معمول و متداول و بعضاً معتبری که مردان از رمان و انواع آن به دست دادهاند قابل تبیین نیست. به عبارتی این متن زن نوشت مبین بازیابی، بازشناسی و بازآفرینی فردیتی زنانه است که در طول تاریخ مذکر منکوب و مطرود شد تا هستیشناسییی نرینه محور چنان تأیید و تثبیت شود که بسیاری از زنان دانشاندوخته و به اصطلاح روشنفکر نیز به جای مبارزه با نظمی مذکر و سلطهگر و تبهکار خواهان سهمی از قدرت متمرکز و مسلط موجود و مشارکت در زشتکاری نرینگان دستپروردة نظم سرمایهسالار باشند.