حدیثی مر بودن را، اندر حکایت هستی
دکتر حسینعلی نوذری
من، منصور و آلبرایت
(قصهای با مقدمه و موخره)
۱- آنچه در این مجموعه خواهد آمد سرگذشت و داستان درازی دارد؛ مدت مدیدی از حاشیهنویسیها، فیشبرداریها و شرح و بسطهایی که در پی مطالعهی کتاب فوق تهیه و تدوین کردم، میگذرد. ضیق وقت، نبود فرصت، مشکلات عدیدهی متنوع از هر جنس و نوع دست به دست هم میدادند و تصمیمی را که گرفته بودم به تأخیر میانداختند. امّا در نهایت توانستم بخشی از فیشها و مطالبی را که در حاشیه داستان نوشته بودم و بخشهای دیگری را که در فرصتهای پیش آمده در هر دفتر و کاغذی که گیر آورده یادداشت کرده بودم، یکجا گردآوری کنم و سامان و نظمی فرمال و شکلی (نه محتوایی و مضمونی) به آنها ببخشم و در قالب گزارههایی ظاهراً مستقل، ولی چه از نظر ساختار و چه از نظر محتوا مرتبط به هم، تنظیم و تدوین و اقامه کنم. این مطالب البته هنوز ناتمام و نیمهتمام است؛ نمیگویم پروژهای ناتمام، ولی بدون آن که خود بخواهم بخش مهمی از فکر و ذهن و مشغله و وقت و زمانم را به صورت برنامه و پروژهای مستقل و در عین حال مرتبط با حوزههای مطالعاتیام در دانشگاهها و مراکز آکادمیک، به خود اختصاص داده است. بنابراین آنچه در اینجا خواهد آمد تنها بخشی از این پروژه است که ادامهی آن را در دست تهیه دارم.
ادامه مطلب را از فایل زیر دانلود کنید:
بدون دیدگاه